نوشته شده توسط : آرزو

ستایش

 مشتاقهایی هستند که می سوزند و با صمیمیت و درد و رنج می پرسند ، چه کنیم که برای خدا باشیم ...؟
چگونه در خودمان عشق وایمان بسازیم ...؟
از کجا و با چه وسیله ای میتوانیم حرکتها را و محرکها را کنترل کنیم ...؟
و از را ه نزدیک به مقصد برسیم ...؟
اینها خیال میکنندکه باید در خودشان عشقی بسازند . و یا حرکتی ایجاد کنند غافل از اینکه اینهمه را دارن . تمامی وجودشان سوز و شور است . تمامی وجودشان حرکت است . مگر از صبح تا شام بی کار هستند ؟ و مگر اینهمه رنج و کار ، بدون عشق و نیرویی جوشنده امکان دارد ....؟
ما عاشق آفریده شده ایم . و نه تنها عشق که حرکت را ، که فعالیت را با خود داریم .
ما عاشق آفریده شده ایم .
عشق را داریم .ولی معشوقهامان را انتخاب می کنیم . عشق همیشه هست . آنچه که جابجا می شود معشوقها و محبوبها هستند . در فاصله تولد تا مرگ ، عشق همیشه جاری است. و حرکت همیشه بر پاست . ما نمی توانیم از آنها جدا شویم که اینها در ساخت ما ،در ترکیب ما حضور دارند . ما تنها می توانیم معشوقهامان را با یکدیگر مقایسه کنیم و با این دو مقایسه ، عشقهامان را رهبری کنیم و معشوقهامان را انتخاب نمائیم .
ما گذشته از عشق و سوزمان با فکر و شعور و با سنجش و مقایسه هم همراه هستیم . تا هنگامی که فقط از همان عشق و همان حرکتمان استفاده می کنیم و تسلیم عشق و شورمان هستیم و دنبال هوسمان می گردیم ، ناچار به بحرانها و درگیریها ی درونی مبتلا می شویم .
در برابر سوالهایی که مثل کنه میچسبند ، عاجز و ناتوان میمانیم که چرا دنبال این رفتی ؟ و چرا از میان همه این را برداشتی و چرا خودت را تسلیم کردی ؟


:: بازدید از این مطلب : 233
|
امتیاز مطلب : 83
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
تاریخ انتشار : 5 / 12 / 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آرزو

سلام

من اومدم

می دونم یکم دیره ، شما ببخشید.

یکم این روزا قاطی کردم شما بذارید به حساب این موضوع .

ولی حالا می خوام بعد از این با دست پر بیام و مطالب خوبی بنویسم .

سعی من اینه که سلسله وار باشه.هر جا که احساس شد نیاز به تصحیح هست،خوشحال می شم از ابراز نظرها.

چند وقته حس غریبی دارم ، مثل خوره داره من رو می خوره ، کاش می شد توصیفش کرد،یه چند روزی تو این حال و هوا  بودم تا اینکه  با یک تلنگور... ، بازگشت ،نمی دونم شاید اگه بگم چطوری ؛خنده دار باشه ولی مهم اینه که من رو دوباره برگردوند به حالت معمولی؛ که فکر کنم،شاد باشم، و کارهایی که شادم می کنه دنبالشون برم،برای همین می خوام بنویسم از افکارم ،از احساسم، از دلم ، برای کسایی که درکش کنند ، وبدونن پشت این چهره و نگاه چی میگذره و تنها به امید فکر کرد.

 



:: بازدید از این مطلب : 276
|
امتیاز مطلب : 72
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : 3 / 12 / 1388 | نظرات ()