ما عاشق آفریده شده ایم .
نوشته شده توسط : آرزو
اینکه از سوالها فرار کنیم و خودمان را به شلوغیها و سرگرمیها بسپاریم و یک
 
لحظه خلوت را،ویک لحظه سکوت راهم تحمل ننمائیم.ولی این فراروسرگرمی
 
 هم همیشه آرممان نمیسازد و این مانع بزرگ هم برای همیشه نمیتواند رنگمان
 
کند . فرار کاری نمیکند ، هنگامی که ضعیفتر شدی ، دستگیر می شوی .
 
امروز تا قدرت داری ، دست به کار شو.

ما در برابر این سوالها که ما را به مقایسه و به سنجش و تعقل وا میدارند ،

مجبوریم که به تفکر روی بیاوریم ، و برای این تفکر مجبوریم که خلوتی و

سکوتی را تحمل کنیم .

نشان عقل وسنجش تفکر است.ونشان تفکر سکوت وخلوت.

 تو تا نشناسی نمی توانی بسنجی و تا خلوتی نداشته باشی

 نمی توانی فکر کنی . علی در نهج البلاغه آنجا که از برادرش توصیف می کند

، بر همین نکته دست می گذارد .چه بسا کسی بیشتر از  او حرف میزد ، ولی

نمی توانست بیشتر از او سکوت کند.و سکوت را تحمل نماید.برادرعلی کسی

بود که درسکوت شکست نمی خورد این مائیم که غوغای درونمان را نمی توانیم

برای یک لحظه هم تحمل کنیم ومجبوریم که سر و صدا راه بیندازیم ؛ و شادی و

نشاط را روپوش شلوغی و غوغای درونمان کنیم . و از خود فرار نمائیم

بعضیها که با خانه ی درهم و برهم ، و اتاق به هم ریخته ودرکثافت نشسته ای

برخورد می کنند وفرار می نمایند ... تا آنکه فکرشان سازمان بگیرد و سرنخ

 دستشان بیاید وآماده شوند و بازگردند ودرخانه ی شلوغشان نظمی به پا کنند

...ما از این دسته هستیم که می خواهیم دل آشفته و سینه در هم شده که هر کس

در آن خرگاهی بر پا کرده و حکومتی راه انداخته ، مهار کنیم.می خواهیم دراین

خانه ی بی حصار و در این بتخانه ی کثیف ،نظمی به پا نمائیم .

می خواهیم در این خرابه بنائی به پا داریم . و این است غوغای این همه فریاد

، و از فشار این همه بار ، به وحشت افتاده ایم و فرار کرده ایم و به شادی و

پایکوبی پرداخته ایم تا در زیر پوشش نشاطمان خودمان را گم کنیم و با تنوعها

و تحرکمان را پایمال نمائیم . ولی این شدنی نیست ، که این مانع بزرگ نمی

تواند برای همیشه در دل ما نقاشی کند و ما را فریب بدهد . تنوعهای هفت رنگ

هم نمی تواند این پرده ی بزرگتر از هستی را در خود بگیرد . و اینجاست که

پس از وحشت و فرار از خود ، باید آماده شویم و سرنخ را پیدا کنیم .

عظمت کار برای آنها که نظم را فهمیده اند ، دیگر وحشتی نمی آورد . این

درست است که تو بی نهایت راه در پیش داری ، ولی در هر لحظه بیش از یک

گام برایت نیست ... نظم به تو کمک می کند که بفهمی گام اول را از کجا

برداری و سپس گامها ی بعد را . این درست است کارهای زیادی داریم ، ولی

گرفتاری ما در هر لحظه بیش از یک کار نیست و آن مهمترین کار است . نه

تمامی آن همه کار ، و همین مفهوم از نظم ، تو را قادر می سازد که اهمیت ها

را بشناسی و از جایی شروع کنی .

یک ساختمان عظیم را تو در یک لحظه نمی سازی.این ساختمان را و این کار

را تنظیم می کنی و تحلیل می کنی تا آنجا که بفهمی چقدر مصالح می خواهی و

چقدر افراد و نیرو می خواهی ، و می فهمی که این مصالح و این افراد را از

 کجا تهیه کنی . و اینجاست که سر چهار راه میروی تا عمله جمع کنی ودنبال

محکم کاری ساختمان می روی.واینجاست که تو؛تویی که تمامی ساختمان را می

شناسی،درگامهایت آنقدر آسوده هستی که گویا جز همین یک گام کار دیگری بر

این نیست . و این تویی که آماده شده ای و مسلط هستی.

آنهمه سوال که چه کنیم برای خدا باشیم ....؟ وچه کنیم که درخرابه ی وجودمان

، چیزی بسازیم..؟اکنون برای تو باز شده ومی فهمی که حرص وشتاب،

ساختمان تو را خراب می کند . و آن همه شور ، دست و پای تو را می بندد .

خلوت و توجه

فکر و شناخت معبودها

عقل و سنجش آنها

 ملاک انتخاب

عشق و ایمان و انتخاب جهاد و مبارزه

بلا و ضربه ها

عجز و اظطرار

اعتصام و استعانت،

این ها گامهایی هستند که در پیش داری ، تا به عبودیت برسی .

و در صراط مستقیم ، ونزدیکترین راه تا هدف تا رشد انسان گام برداری .

همراه ها را بشناسی

و از مانع هاو مغضوبها

و از گمشده ها و از دست رفته ها ، نشانی به دست بیاوری .

 




:: بازدید از این مطلب : 236
|
امتیاز مطلب : 83
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
تاریخ انتشار : 5 / 12 / 1388 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: