کلامی شیرین از کلام شیرین
نوشته شده توسط : آرزو

بشر ، در گوشه ی محراب خواهشهای جان افروز

نشسته در پس سجاده ی صد نقش حسرت های هستی سوز

به دستش خوشه ی پر بار تسبیح تمنا های رنگارنگ

 نگاهی می کند سوی خدا از آرزو لبریز

شب و روزش "دریغ" رفته و ایکاش آینده است

من امشب هفت شهر آرزو هایم چراغان است

زمین و آسمانم نور باران است

کبوترهای رنگین بال خواهش ها

بهشت پر گل اندیشه ام را زیر پر دارند

 صفای معبد هستی تما شایی است

جهان در خواب

تنها من ، در این معبد در این ، محراب

دلم می خواست بند از پای جانم باز می کردند

که من ، تا روی بام ابرها ، پرواز می کردم

از آنجا ، با کمند کهکشان ، تا آسمان عرش می رفتم

در آن درگاه درد خویش فریاد می کردم

دلم می خواست دنیا رنگ دیگر بود

 دلم می خواست دنیا خانه مهر و محبت بود

چه شیرین است وقتی سینه ها از مهر آکنده است

چه شیرین است وقتی زندگی خالی ز نیرنگ است





:: بازدید از این مطلب : 278
|
امتیاز مطلب : 42
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : 15 / 2 / 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: