نوشته شده توسط : آرزو

 

هوای حرف تو آدم را

 

عبور می دهد از کوچه باغ های حکایات

و در عروق چنین لحن

چه خون تازه محزونی !

حیاط روشن بود

و باد می آمد

و خون شب جریان داشت در سکوت دو مرد

اتاق خلوت پاکی است

برای فکر چه ابعاد ساده ای دارد !

دلم عجیب گرفته است

خیال خواب ندارم .

کنار پنجره رفت

و روی صندلی نرم پارچه ای نشست

« هنوز در سفرم

خیال می کنم

در آب های جهان قایقی است

و من

     مسافر قایق

                   هزارها سال است

سرود زنده دریانوردهای کهن را

به گوش روزنه های فصول می خوانم

و پیش می رانم

مرا سفر به کجا می برد ؟

کجا نشان قدم ناتمام خواهد ماند

و بند کفش به انگشت های نرم فراغت

گشوده خواهخد شد ؟

کجاست جای رسیدن و ژهن کردن یک فرش

و بی خیال نشستن

و گوش دادن به صدای شستن یک ظرف زیر شیر مجاور

و در کدام بهار

درنگ خواهی کرد

و سطح روح پر از برگ سبز خواهد شد ؟

شراب باید خورد

و در جوانی یک سایه راه باید رفت

همین

کجاست سمت حیات ؟

من از کدام طرف می رسم به هدهد ؟

و گوش کن  که همین حرف در تمام سفر

همیشه پنجره را به هم می زد

چه چیز همه راه زیر گوش تو می خواند ؟

درست فکر کن

کجاست هسته پنهان ترنم مرموز ؟

چه چیز پلک تو را می فشرد

چه وزن گرم دل انگیزی ؟

سفر دراز نبود

عبور چلچله از حجم وقت کم می کرد

سهراب



:: بازدید از این مطلب : 252
|
امتیاز مطلب : 57
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : 11 / 2 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آرزو

هر کجا هستم باشم  

آسمان مال من است

پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ،زمین ، مال من است

چه اهمیت دارد

گاه اگر می رویند

قارچهای غربت ؟

سهراب



:: بازدید از این مطلب : 269
|
امتیاز مطلب : 47
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : 31 / 1 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آرزو
سلام

 

فقط اومدم سلام بدم و بگم حال شما

چطورید خوش می گذره ؟

ما که هنگ کردیم ! بقیه رو نمی دونم؟

بخندید تا دنیا به روتون بخنده

شاد بودن بهانه نمی خواد . روح بزرگ می خواد

دل رو به دریا بزنید



:: بازدید از این مطلب : 264
|
امتیاز مطلب : 54
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : 31 / 1 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آرزو

 سلام

 

راستش من خوب حرف می زنم .

ولی نوشتن رو خوب بلد نیستم .

شعرهای سهراب می نویسم

 چون حرفای دلم توش گفته می شه .

وقتی دلم می گیره می رم سراغ

 این شعرها تا کمی آروم بشم .

تا دوباره کلامم زنده بشه .

کاش می شد براتون حرف بزنم .

بگم من بی معرفت نیستم .

قانون طبیعت همینه  چه خبر داری از دل من .

که چه می گذره چی می کشم با این همه فشار

دوست داشتم بلند فریاد بکشم همه صدام رو بشنون

ولی فریادهام صدا نداره تو حنجره خفه می شه

اینجا داد می زنم تا همه بدونن آرزو سر در گم شده

رفته تو خاکی و دست پا می زنه بیرون بیاد

شایدم یه مرداب که خودش خبر نداره ...



:: بازدید از این مطلب : 307
|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : 31 / 1 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آرزو

سلام

کجایی...؟

دنبال چی ، کی ، کجا می گردم ...!

نمی دونم ...

گم شدم ...

تو دیار خودم گم شدم ...

من ...

من دنبال چی می گردم ...؟

شاید دنبال خودم ...

شاید دنبال پرهای پروازم ...

خیلی دور شدم از خونه ی خودم...

از ذاتِ بودن ...

به حس نبودن دارم نزدیک می شم

به تنهایی ...

به سردر گمی ...

به دیار غربت ...

به بی بال وپری ...

فکر می کنی تا کی دوام بیارم ؟

تا کی پرواز کنم ؟

کی سقوط می کنم ؟

بعدش می گم تو که هستی

تو که هیچ آدمی رو تنها نمی ذاری

اگه بال و پرش رو بگیری . پاهاش رو ازش نمی گیری

شاید اگه پرواز می کرد تو دام یک ...



:: بازدید از این مطلب : 222
|
امتیاز مطلب : 55
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : 23 / 1 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آرزو

زندگی رسم خوشایندی است .

پرشی دارد به اندازه عشق

زندگی چیزی نیست که لب طاقچۀ عادت از یاد من وتو برود

 زندگی جذبۀ دستی است که می چیند

زندگی نوبر انجیر سیاه ، در دهان گس تابستان است

زندگی ، بُعد درخت است به چشم حشره

زندگی تجربۀ شب پره در تاریکی است

زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد

زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد

زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست

خبر رفتن موشک به فضا (امید )

لمس تنهایی «ماه»

فکر بوییدن گل در کره ای دیگر

زندگی شستن یک بشقاب است

زندگی یافتن سکه در جوی آب است

زندگی «مجذور» آینه است

زندگی گل به «توان » ابدیت

زندگی «ضرب» زمین در ضربان دل ماست

زندگی «هندسه » ساده و یکسان نفسهاست .   

سهراب



:: بازدید از این مطلب : 294
|
امتیاز مطلب : 55
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : 23 / 1 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آرزو

سلام

دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمرجاویدان بماند
خدارا میدهم سوگند برعشق
هرآن خواهی برایت آن بماند
بپایت ثروتی افزون بریزد
که چشم دشمنت حیران بماند
تنت سالم سرایت سبز باشد
برایت زندگی آسان بماند
تمام فصل سالت عید باشد
چراغ خانه ات تابان بماند



:: بازدید از این مطلب : 304
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : 15 / 1 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آرزو

ستایش

 مشتاقهایی هستند که می سوزند و با صمیمیت و درد و رنج می پرسند ، چه کنیم که برای خدا باشیم ...؟
چگونه در خودمان عشق وایمان بسازیم ...؟
از کجا و با چه وسیله ای میتوانیم حرکتها را و محرکها را کنترل کنیم ...؟
و از را ه نزدیک به مقصد برسیم ...؟
اینها خیال میکنندکه باید در خودشان عشقی بسازند . و یا حرکتی ایجاد کنند غافل از اینکه اینهمه را دارن . تمامی وجودشان سوز و شور است . تمامی وجودشان حرکت است . مگر از صبح تا شام بی کار هستند ؟ و مگر اینهمه رنج و کار ، بدون عشق و نیرویی جوشنده امکان دارد ....؟
ما عاشق آفریده شده ایم . و نه تنها عشق که حرکت را ، که فعالیت را با خود داریم .
ما عاشق آفریده شده ایم .
عشق را داریم .ولی معشوقهامان را انتخاب می کنیم . عشق همیشه هست . آنچه که جابجا می شود معشوقها و محبوبها هستند . در فاصله تولد تا مرگ ، عشق همیشه جاری است. و حرکت همیشه بر پاست . ما نمی توانیم از آنها جدا شویم که اینها در ساخت ما ،در ترکیب ما حضور دارند . ما تنها می توانیم معشوقهامان را با یکدیگر مقایسه کنیم و با این دو مقایسه ، عشقهامان را رهبری کنیم و معشوقهامان را انتخاب نمائیم .
ما گذشته از عشق و سوزمان با فکر و شعور و با سنجش و مقایسه هم همراه هستیم . تا هنگامی که فقط از همان عشق و همان حرکتمان استفاده می کنیم و تسلیم عشق و شورمان هستیم و دنبال هوسمان می گردیم ، ناچار به بحرانها و درگیریها ی درونی مبتلا می شویم .
در برابر سوالهایی که مثل کنه میچسبند ، عاجز و ناتوان میمانیم که چرا دنبال این رفتی ؟ و چرا از میان همه این را برداشتی و چرا خودت را تسلیم کردی ؟


:: بازدید از این مطلب : 233
|
امتیاز مطلب : 83
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
تاریخ انتشار : 5 / 12 / 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آرزو

سلام

من اومدم

می دونم یکم دیره ، شما ببخشید.

یکم این روزا قاطی کردم شما بذارید به حساب این موضوع .

ولی حالا می خوام بعد از این با دست پر بیام و مطالب خوبی بنویسم .

سعی من اینه که سلسله وار باشه.هر جا که احساس شد نیاز به تصحیح هست،خوشحال می شم از ابراز نظرها.

چند وقته حس غریبی دارم ، مثل خوره داره من رو می خوره ، کاش می شد توصیفش کرد،یه چند روزی تو این حال و هوا  بودم تا اینکه  با یک تلنگور... ، بازگشت ،نمی دونم شاید اگه بگم چطوری ؛خنده دار باشه ولی مهم اینه که من رو دوباره برگردوند به حالت معمولی؛ که فکر کنم،شاد باشم، و کارهایی که شادم می کنه دنبالشون برم،برای همین می خوام بنویسم از افکارم ،از احساسم، از دلم ، برای کسایی که درکش کنند ، وبدونن پشت این چهره و نگاه چی میگذره و تنها به امید فکر کرد.

 



:: بازدید از این مطلب : 276
|
امتیاز مطلب : 72
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : 3 / 12 / 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آرزو

اربعین ها می آیدو داغ مصیبت حسین (ع) در دلها به سردی نمی گراید.

این اربعین نیز بر مومنان خدا تسلیت باد.

                                                           03~2.JPG



:: بازدید از این مطلب : 294
|
امتیاز مطلب : 72
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25
تاریخ انتشار : 15 / 11 / 1388 | نظرات ()